سکوت

ساخت وبلاگ

محبوب من 

گویی طالع من سکوت باشد 

این روزها خودت که بهتر م ددانی ، همین یک پنجره را هم برای برای نوشتن واگویه های روحم بسته بودند

نفس بسته بودند 

محبوب من 

من دست خودم نیست که برایتان می نویسم 

شاید اصلا شما که با دیده عقل نگاه می کنید این نوشتنهای من کاری عبث و یا خارج از عرف اجتماعی و یا هر چیز دیگر باشد 

ولی من دست خودم نیست 

برای شما ننویسم می میرم 

در ذهن من دریا دریا احساس است که شب تا به سحر موج می زند و موج میزند 

من غریقی در این دیا ، 

غریقی که غریق بودن را به جان مشتاق است 

 

محبوب من 

من آنم که در گذر زمان درد دوریتان را از یاد نخواهد برد 

من آنم که این درد را ،( این کنده نیمسوخته را که مدام دود می دهد و اشک می آورد در چشم ) پاسداری می کند . همیشه وارسی می کنم که مبادا از پس زمان نکند در ایمانم به دوست داشتنتان خللی شده باشد . درد دوریتان را چون گوهری (گوهری که به خون دل سفته ام ) پرستاری می کنم 

محبوب من 

درست ات که اینجا من فقط حرف می زنم (مونولوگ )و شما ساکتید 

ولی این روزها که نمی توانستم اینجا بنویسم دلم خیلی برایتان " تنگ که بود  تنگ تر شد " 

 

پی نوشت:

آن رنجها که هابیشام بر جان من می رساند  ... حالا چاقو دسته اش را بریده 

دیشب از دور نگاه می کردم رنج  آن دیگرانی را که اطرافش هستند نگاه می کردم و سکوت کرده بودم 

سکوت همان کاری بود که آنها موقع سر بریدن من انجام دادند  ... من هم سکوت کردم تا سر ببرد اطرافیان ساکت را  

تلخ...
ما را در سایت تلخ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saharkhiz93 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:45