میلنای عزیزم
امروز دو وز است که متصل باران می بارد و هوا بسیار دلپسند شده است
نامه پر از مهر شما را دریافت کردم . هرچه که گلهای بهار بود ، هرچه که نغمه های بهشتی پرندگان بود
همه در روح من جاری شد
خانم میلنای گرامی
من به تمام ، مشکلات و رنجهای شما را می دانم . و به این رنجهای شما آگاهم . رنجای شما هیچ نیستند مگر رنجهای خود من
چگونه می شود رنج شما را جدای از رنج خود بدانم ؟
محبوب من
اگر جایی از در نوشته هایم گلایه می کنم ،بر آن نگیرید که خدای نکرده از شما غمی به دل دارم، که سهم من از شما تنها شور و شادی و زیبایی و شوق بوده . حال که سهم شما از من غم و درد و خون دل و عذاب
محبوب من ... من خود بر این امور واقفم
محبوب من
با این حال ، این نامه رسانی را که نامه تان را برایم آورد شخصی بسیار امین است ...
خوشحال می شوم پیغامهایتان را بیشتر و بیشتر از او دریافت کنم ، این خواسته قلبی من است . تا خواست و صلاح شما چه باشد
و من مطاع بر خواست شما
محبوب من
این حس که پیامهای من به دست شما می رسد موجب می شود قلم د دستم پرواز کند ... بیم ان دارم کلام را به زیاده گویی ببرم و چشماهاتان را بیازارم
تمام آرزوهای خوبم را لای برگهای این نامه می گذارم و برایتان می فرستم
بدانید که همیشه در اخبار هوای شهرتان را می پایم ، مبادا گرم و سردتان شود ... خود را بپایید
تلخ...
برچسب : نویسنده : saharkhiz93 بازدید : 98